ایمن – گاوصندوق شب عاشورا پیامبر جوانان

ایمن – گاوصندوق: شب عاشورا پیامبر جوانان کربلا فرزند پیامبر معاویه عاشورا

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز وب‌گردی علی اکبر(ع)، الگوی ایمان، ادب و دلیری

    یکی از بارزترین نمونه های کمال و اسوه های پاکی و مردانگی، «علی اکبر»، شهید بزرگ حماسه ی عاشورا و فرزند با فضیلت سیدالشهدا(ع) هست.

    علی اکبر(ع)، الگوی ایمان، ادب و دلیری

    به گزارش گروه وبگردی گروه تحریریه سایت جوان، سزاوار است که از رهگذر آشنایی با شخصیت و شاخصه های این جوان برومند و رشید و باصلابت، از او درس جوان مردی و مقاومت و ایمان و ادب بیاموزیم و نسلی را تربیت کنیم که پویای راه نورانی آن شهید باشد.

    عبارات مهم : شب عاشورا – پیامبر
    دودمان پاک

    حضرت علی اکبر (ع) مولود منزل ی امامت و پرورده ی دامان ولایت و نجابت هست. تولد او در روز یازدهم شعبان سال 33 هجری در مدینه بوده است.(1) پدرش حسین بن علی (ع) و مادرش لیلی دختر «ابی مره» بود که از خاندانی جلیل و با شرافت بود. به علت این که او بزرگ ترین پسر سیدالشهدا بود، به علی اکبر مشهور شد. البته بعضی هم امام سجاد(ع) را پسر بزرگ امام حسین (ع) می دانند.

    تربیت شایسته ی امام حسین(ع) موجب شد که علی اکبر به عالی ترین صفات کمال آراسته شود. عواملی همچون: اصالت خانوادگی، تربیت و وراثت، کسب علم و فضایل از عنصرهای تشکیل دهنده ی شخصیت هر کس هست، در وجود و زندگی او فراهم بود. خلق و خوی او و واکنش‌ها و حرکات و ادب و متانتش در حد اعلای برجستگی و درخشندگی بود. آن گونه که گفته و نوشته اند، رفتارش یادآور حرکات و واکنش‌ها پیامبر خدا(ص) بود و همین باعث می گشت تا در صورت ی او شخصیت پیامبر را مشاهده نمایند و با دیدن او یاد حضرت رسول (ص) را در ذهن ها زنده کنند. علی اکبر، نسخه ای برابر با اصل نسبت به رسول خدا و شاخه ای از آن شجره ی طیبه و ریشه ی پاک بود و وارث همه ی خوبی های خاندان عصمت و طهارت به شمار می رفت.

    الگوی دلیری و ادب، اکبر
    دردانه ی فاطمی نسب، اکبر
    فرزند یقین، زنسل ایمان بود
    پرورده ی دامن کریمان بود
    جان، بعضی نام ماندگارش باد
    یاد ادبش نمی رود از یاد
    آن یوسف حسن و ماه کنعانی
    در خلق و خصال، احمد ثانی
    آن شاهد بزم، سرو قامت بود
    دریا دل و کوه استقامت بود(2)

    فضایل

    علی اکبر (ع)، از جوانی مجموعه ای از خوبی ها و فضیلت ها و نمونه ای روشن از فضایل عترت پاک پیامبر بود. حتی کسی چون معاویه هم که دشمن خاندان عصمت بود، به فضایل او اقرار داشت. روزی در حضور معاویه سخن از این بود که «رهبری دینی» شایسته ی کیست؟ حاضران گفتند: تو شایسته ترینی. ولی خود معاویه گفت: نه، چنین نیست. علی فرزند حسین بن علی(ع) شایسته ترین هست، آیا که هم از نسل پیامبر هست، هم دلیری بنی هاشم در او جلوه گر هست، هم سخاوت بنی امیه!…(3) البته سخاوت بنی امیه ادعای بی اساس هست. هنگامی که از زبان دشمن چنین اعترافی شنیده شود، دوستان چه خواهند گفت؟ این که معاویه در شام، راجع به ی او چنین تعبیراتی را بر زبان جاری می کند، نشانه ی آن است که آوازه ی کمالات او فراتر از حجاز رفته بود.

    رابطه ی سرشار از ادب و احترام علی اکبر (ع) به پدر و علاقه و دوستی پدر به فرزند، در همه ی مراحل زندگی این دو الگوی فضیلت وجود داشت و نهایت و اوج آن، در صحنه ی عاشورا دیده می شود که به آن اشاره می کنیم.

    در رکاب پدر

    تربیت ولایی و تأدیب شایسته، باعث شده است بود علی اکبر همواره در خدمت و اطاعت پدر بزرگوارش باشد و در نهایت ادب، گوش به فرمان و آماده ی جان نثاری شود.

    وقتی اتفاق ی قیام اباعبدالله(ع) پیش آمد و امام جهت مبارزه با فساد و طغیان امویان، از بیعت با آنان خودداری کرد و از مدینه خارج شد، علی اکبر در رکاب و همراه پدر بود و بعد از اقامت چند ماهه در مکه، چون امام تصمیم گرفت به سمت کوفه و کربلا حرکت کند، علی اکبر هم با صلابت و ایمان و عشق، در این کاروان شهادت حضور یافته بود. سخنانش در طول راه تا رسیدن به کربلا و نقشی که در آن حماسه داشت، ستودنی هست.

    به نقل تواریخ، هنگامی که کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، بعد از استراحتی کوتاه و برداشتن آب، در مسیر حرکت یک لحظه خواب چشمان حسین بن علی (ع) را گرفت، هنگامی که بیدار شد، فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون، و الحمد لله رب العالمین». سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به اتفاق ی تلخ و مصیبت و شهادت داشت.

    علی اکبر که سوار بر اسب بود، با شنیدن این ذکر (استرجاع) نزد پدر آمد و گفت: پدر جان، جانم به فدایت، جهت چه استرجاع گفتی و خدا را حمد کردی؟

    امام حسین (ع) فرمود: سر بر روی زین اسب قرار داده بودم که لحظه ای به خواب رفتم. سواری را دیدم که می گفت: این گروه سیر می کنند، فوت هم در پی آنان روان هست. فهمیدم که در این سفر به شهادت خواهیم رسید.
    پرسید: پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟
    فرمود: آیا فرزندم، قسم به خدایی که بازگشت همگان به سوی اوست، ما بر حقیم.
    علی اکبر گفت: پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟
    حسین بن علی(ع) فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ عالی ترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند.(4)
    پس از چند روز، با محاصره ی فرات از سوی دشمن، یاران امام و خیمه گاه در مضیقه ی بی آبی قرار گرفتند. هر چه به عاشورا نزدیک تر
    می شد، فشار کمبود آب زیاد می شد و برداشت آب از فرات مسئله تر می گشت.
    روز هشتم محرم، امام حسین(ع) علی اکبر را همراه سی سوار جهت آوردن آب به شریعه ی فرات فرستاد تا با شکستن حلقه ی محاصره، آب به خیمه ها بیاورند. گرچه هدف، صرفا آوردن آب بود، ولی این نشانه جز با درگیری با سپاه خصم و مأموران عمرسعد، میسر نبود.
    آن گروه، صفوف دشمن را متفرق ساختند و وارد فرات شدند، مشک ها را پر از آب کرده به سوی خیمه ها حرکت کردند. در برگشت نیز با سربازان کوفه درگیر شدند و با دلاوری و شهامتی که از خود نشان دادند، توانستند با موفقیت آب را به خیمه گاه برسانند.(5)

    در شب عاشورا

    برای یاران امام حسین(ع) به خاص جوانان بنی هاشم، شب عاشورا شبی ارجمند و آینده ساز و لحظه ی نمایان شدن علاقه و ایمان بود. جوانان هاشمی یکدیگر را سفارش می کردند که فردا باید با استفاده از این وقت طلایی، بزرگ ترین حماسه ی فداکاری را در راه عقیده و حمایت از امام بیافرینند.

    علی اکبر از جمله ی کسانی بود که اصرار داشت در نبرد فردا و در میدان حق، پیش تاز باشد. هنگامی که سید الشهدا (ع) خطاب به آن جمع دلیران مؤمن فرمود: «تاریکی شب شما را فرا گرفته هست، بیعتم را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و متفرق شوید و هر کدامتان دست کسی از خاندانم را بگیرید و بروید، این قوم در پی من هستند و اگر به من دست یابند با کس دیگر کاری ندارند»؛ این سخنان تصویر العمل های خاصی را برانگیخت و جوانان و اصحاب، هر کدام با کلامی ابراز وفاداری و استقامت و آمادگی جهت شهادت کردند.

    اولین سخن را ابوالفضل العباس و علی اکبر بیان کردند و گفتند:
    چرا چنین کنیم؟ هرگز مباد که بعد از تو زنده بمانیم. سپس جوانان بنی هاشم سخنانی درمورد ماندن و فداکاری کردن تا مرز شهادت بر زبان آوردند.(6)

    یاران و بستگان امام، آن شب تا سحر با شوق شهادت به عبادت و تهجد و آماده سازی خویش جهت نبرد فردا مشغول بودند و علی اکبر هم در خدمت پدر و گوش به فرمان بود و جهت دمیدن خورشید عاشورا لحظه شماری می کرد تا از پیش گامان جهاد و شهادت باشد و سخنی را که در راه آمدن به کربلا به پدرش گفته بود (اگر ما بر حقیم، بعد باکی از فوت نداریم) به اثبات برساند.

    عاشورا، روز حماسه

    خورشید عاشورا دمید، نبرد میان جبهه ی حق و باطل شروع شد. یکایک اصحاب امام به میدان رفتند و شهید شدند. هنگامی که هیچ کس از آنان باقی نماند، نوبت به جوانان بنی هاشم رسید تا پای در میدان بگذارند.

    علی اکبر، جوانی رشید و شجاع، خوش سیما و خوش سخن بود و گفتار و حرکاتش همه را به یاد پیامبر خدا (ص) می انداخت. به حضور امام حسین (ع) آمد و از پدر اذن میدان خواست. پدر هم اجازه داد. سوار بر اسب شد و موزیک رفتن به میدان کرد. پدر و پسر با هم خداحافظی کردند، ولی امام، با نگاهش جوان رشید خود را زیرنظر داشت و با حسرتی دردناک و در عین حال با شوقی فراوان به قد و بالای فرزند نگاه می کرد؛ نگاه کسی که از بازگشت او مأیوس باشد.

    حسین بن علی (ع) دست زیر محاسن خود برد، نگاهش را به آسمان متوجه ساخت و با سخنانی که نشان دهنده ی جایگاه والای علی اکبر و دوستی پدر به این فرزند دلاور بود، چنین گفت:

    «خدایا! شاهد باش که شبیه ترین مردم به پیامبرت در صورت و گفتار و منطق و عمل را به سوی این قوم فرستادم. ما هرگاه مشتاق پیامبرت می شدیم، به سیمای این جوان نگاه می کردیم. خدایا! برکات زمین را از این قوم بگیر و جمعشان را پراکنده و متلاشی کن، اینان ما را دعوت کردند تا یاری مان کنند، ولی با جنگ و قتالشان بر ما تعدی و تجاوز کردند.»(7)

    آن گاه علی اکبر به میدان شتافت، در حالی که هیبت پیامبر و دلیری علی و استواری حمزه و بزرگ منشی حسین بن علی را داشت.

    در معرفی خود رجز می خواند و به آن رو به صفتان حمله می آورد. رجزهای حماسی او چنین بود:

    «من علی، فرزند حسین بن علی هستم، از گروهی که جد پدرشان پیامبر خداست. به خدا سوگند، هرگز نباید ناپاک ناپاک زاده بر ما حکومت کند. من با این نیزه و شمشیر، در دفاع از حق و یاری پدرم، آن قدر با شما خواهم جنگید که نیزه ام خم شود و شمشیرم کند گردد. بر شما ضربت خواهم زد، ضربتی شایسته ی یک جوان هاشمی علوی.»

    علی اکبر نبردی شجاعانه کرد و گروه بسیاری را بر خاک هلاکت افکند. ضربات و حمله های او چنان کاری بود که سپاه دشمن را به هراس افکند، به نحوی که هنگام حمله ی او، صدای «الحذر، الحذر» (مواظب باشید) از نیروهای دشمن برمی خاست. رزم پرشور او، در آن هوای گرم و با لبی تشنه در آن نیم روز داغ، آن هم با سلاح و تجهیزات سنگین او را به شدت خسته و بی تاب کرد. لحظه ای دست از جنگ کشید و به خیمه گاه آمد تا آبی بنوشد و نیروی تازه ای بیابد، ولی در خیمه ها آب نبود و حسین تشنه تر از علی اکبر بود.

    امام به او فرمود: پسرم! بر حضرت محمد و علی (ع) و بر من سخت و ناگوار است که از من کمک و آب بخواهی و یاری تو برایم میسر نباشد. سپس از وی خواست دوباره به میدان برود و بجنگد و اظهار امیدواری کرد که از دست رسول خدا (ص) سیراب شود.

    شهادت سرخ

    حضرت علی اکبر، چند بار رفت و برگشت و در هر نوبت، رزمی نمایان کرد و در نهایت در حلقه ی محاصره ی سپاه دشمن قرار داده شد و از هر طرف بر پیکر او ضربه زدند و آن قدر مجروح شد و خون از بدنش رفت که بر زمین افتاد.

    ستاره ای بود که بر خاک افتاد. حسین (ع) با شتاب خود را به علی اکبر رساند و سر او را بر زانو گرفت و خاک و خون از صورت و چشم فرزند زدود. علی اکبر در آخرین لحظات، چشم خویش را گشود و به سیمای سالار شهیدان نگاه کرد و … جان باخت، در حالی که حدود 27 سال از سن او می گذشت.

    حسین (ع) که این قربانی را در راه خدا داده بود، در پیش گاه خدا سربلند و مفتخر بود. خم شد و صورت بر صورت خونین پسر گذاشت. سپس از جوانان هاشمی کمک خواست تا جسد آن شهید را از میدان به عقب انتقال یافته کنند و در خیمه ی مخصوص شهدا قرار دهند.(8)

    حادثه ی عاشورا به آخر رسید. سه روز بعد، هنگامی که امام سجاد(ع) جهت دفن پیکر امام و شهدا از کوفه به کربلا آمد و بدن مطهر امام حسین (ع) را به خاک سپرد، جسد فرزندش علی اکبر را هم پایین پای آن حضرت دفن کرد.

    این که ضریح امام حسین(ع) شش گوشه دارد، دو گوشه ی جدا در پایین پا، محل دفن علی اکبر را نشان می دهد. امروز هر کس سالار شهیدان را زیارت می کند، این جوان با ایمان را هم زیارت می کند. هر کس بر حسین بن علی (ع) سلام می دهد بر «علی بن الحسین» هم سلام می دهد.

    علی اکبر، جانبازی و فداکاری را در کربلا به اوج رساند و حمایت از حجت الهی و امام وقت خویش را به خوبی انجام داد و جهت همه ی جوانان در همه ی تاریخ، یک الگوی ایمان و جهاد و مبارزه و شهادت باقی ماند.

    در راه خدا ذبیح دین گردید
    بر حلقه ی عاشقان نگین گردید
    داغش کمر حسین را بشکست
    با خون سرش حنای خونین بست
    دیباچه ی داستان حق، اکبر
    قربانی آستان حق، اکبر(9)

    پی نوشت :

    1- عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص 12.
    2- جواد محدثی، برگ و بار، ص 134.
    3- مقاتل الطالبیین، ص 31. بعضی هم این سخن را راجع به ی علی بن الحسین امام سجاد (ع) دانسته اند.
    4- ارشاد مفید، ص 226 و عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص 69.
    5- عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص 71.
    6- همان، ص 74.
    7- بحارالانوار، ج 45، ص 43.
    8- همان، ص 44.
    9- جواد محدثی، برگ و بار، ص 134.

    منبع: پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام و المسلمین انصاریان

    انتهای پیام/

    واژه های کلیدی: شب عاشورا | پیامبر | جوانان | کربلا | فرزند | پیامبر | معاویه | عاشورا


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار